خدا در ذهن خدا در قلب
بسم اللـه الرّحمن الرّحیم
سلام خدای خیالی من دیگر وقت رفتن توست!!!
مقدمه
(نگاه کن دوست عزیز برای اینکه حق را بدست بیاوری و به آرامش برسی باید تلاش کرده و تحمل سختی کنی پس تنبلی را کنار بگذار و متن زیر رو بخوون)
یک بچه ای از مادرش پرسید : خدا دست داره؟ مادر: جواب داد نه! گفت خدا پا داره؟ مادر جواب داد: نه! کودک پرسید خدا سر داره؟ مادر گفت : نه!
اون بچه رفت یه کاغذ بر داشت و روی اون یک دایره بزرگ کشید و به مادرش گفت : مامان ببین ! من عکس خدا رو کشیدم!
شاید برای خیلی از ما ها پیش اومده باشه که در ایام کودکی از بزرگتر هامون پرسیده باشیم: خدا کیه ؟ خدا چیه و چه شکلیه؟ خونش کجاست؟ ووو... ، و جواب های مختلفی هم شنیده باشیم از قبیل اینکه: بچه فضولی نکن ! بتوچه ! یا اینکه عجیب تر از همه ایتکه ما نمی تونیم بفهمیم خدا کیه و چیه وکجاست و اصلا فکر کردن در این باره حرامه!!!!!!!!!!!؟
(من نمی دونم در این صورت ما می خواهیم چگونه ایمان بیاوریم)
شایدم اینکه پاسخ دهنده یکمی اهل تعقل بوده و اینطور جواب داده: خدا خداست شکل نداره و ... بزرگتر که شدی خودت می فهمی.
حالا به هر صورت ، ما اگر بیاییم به جواب هایی که در ایام کودکی در مورد این قبیل سوالاتمون می گرفتیم فکر کنیم با کمی دقت متوجه می شویم که: برداشت سابق ما از اون جواب ها با برداشت کنونی ما از همون جواب ها کاملا متفاوته.
در داستان مذکور همون بچه رو تصور کنید که الان مثلا 30 سال سن داره بیایند به او بگویند که خداوند دست و پا و سر نداره بر داشتش و تصورش چیز دیگری خواهد بود.(یه کمی با کلاس تر فکر میکنه!)
این مطلب نشان دهنده رشد قوای ذهنی است، هر چند که برداشت این فرد 30 ساله باز هم بر اساس تخیلات خودش خواهد بود اما چون این فرد ذهنش رشد کرده و سعه ی تخیلاتش بیشتر شده برداشت دیگری می کند.
حالا ما هر چقدر هم ذهن خود را تقویت کرده و به آن گسترش بدهیم باز برداشت ما و شناخت ما که از طریق ذهن بدست می آید محدود به حد ذهن است و از تخیل خارج نخواهد شد.
حالا این شناخت نسبت به هر وجودی که می خواهد باشد، اگر حد آن وجود از ذهن ما کوچکتر باشد ذهن و قوای مخیله ی ما میتواند بر آن اشراف و احاطه ی کامل داشته باشد و شناخت کاملی از آن بدست آورد اما اگر حد آن وجود وسیع تر از دایره ی اوهام و ذهن ما باشد شناخت کامل حاصل نخواهد شد.
در خود کلام اثبات کلام موجود است، ما می گوییم برداشت ذهنی ما، خوب برداشت ذهنی ما از خدا برداشت ذهنی ماست نه خود خدا و چون ذهن ما نمی تواند بر خدا احاطه داشته باشد نمی تواند خدا را بشناسد.
پس شناخت خدا با برداشت ذهنی حاصل نمی شود.
چرا که در فرض مسئله خداوند خالق ذهن ماست و خداوند باید نور وجود خود را به حدودی حد زده باشد تابشود ذهن و مخیله ی ما، نکته همین جاست که خالق یک وجود باید برتر از آن وجود باشد، چرا که وجود کوچک و محدود نمی تواند بر وجودی که از خودش بزرگتر است احاطه داشته باشد در نتیجه نمی تواند به آن شناخت داشته باشد پس چگونه متصور خواهد بود و چگونه ممکن است که وجودی، وجود دیگری بیافریند که به آن شناخت ندارد یعنی می توان گفت لازمه ی ایجاد شناخت است به آن وجود ثانی، چون تا نداند آن چیست و چگونه است چگو نه آن را خلق کند.
و نیز اینکه: خلق به معنی ایجاد از عدم است، یعنی یک چیز کلا نبوده(حتی به صورت جزءجزء و پرا کنده) هیچ اثری هم نداشته بعدا هست می شود و اثر پیدا می کند و اختراع به معنی این است که با استفاده از اجزاء و اشیاء موجود، موجودی با قابلیت و استعداد و کاربرد جدید ایجاد و ساخته شود.
پس در اختراع آن و جودی که جدیدا بدست آمده از قبل هم بوده اما بصورت جدا جدا و پرا کنده.
نگاه کنید ! در عالم ذهن و انتزاع عقلی در نظر بگیرید یک وجود می خواهد وجودی دیگر خلق کند(پس وجود اول که می خواهد وجود دوم را خلق کند نمی تواند از اجزاء وجود دیگری استفاده کند چون در این صورت خلق نکرده است بلکه اختراع کرده)خوب در اینصورت وجود اول نمی تواند ایجاد وجود دوم را بکند مگر بر پایه ی اتکا به و جود خودش می توان گفت که: وجود دوم را باید ار وجود خودش ایجاد کند(فتأمل)
فکر کنم دیگر اینجا قضیه حل شده باشد، چرا که وقتی گفتیم از وجود خودش باید ایجاد کند پس آن وجود ثانی آثارش را از وجود اول می گیرد و هر چقدر هم که وجود اول بخواهد از وجود خودش مایه بگذارد نهایتا حدودی بر وجود دوم خواهد خرد تا ایجاد گردد. چرا که اگر وجود اول بیافریند وجود دومی را بدون هیچ حدی نسبت به خود دیگر اینجا ایجاد وجود دوم را نکرده است بلکه همان وجود اول بوده که الان هم هست.
(این مسائل که در مورد خلق بیان شد بصورت طولی است، نه عرضی مانند اختراع. در این باره اگه سوالی بود در یاهو مسنجر در خدمتتون هستم)
و نیز اینکه چون این وجود(اول) خود فرضا حدی دارد در عالم وجود نمی تواند بیش از حد خودش برای ایجاد وجود ثانی مایه گذاشته و چیزی فراتر از حد خود بیافریند.شما به یک قالب یخ توجه کنید: اگر یک قطعه یخ کوچک را به شما نسان دهند و بگویند که:این تکه و جزئی از آن قالب بزرگتر است، برای شما قابل قبول خواهد بود چون عقلانی است اما اگر بگویند این یخ بزرگ تکه و جزئی از این یخ کوچک است و ما ابتدا این یخ کوچک را داشتیم و از آن این قالب بزرگ بدست آمده دیگر شما نمی پذیرید چون عقلانی نیست.
به مجموعه ی اعداد دقت کنید....
(ادامه دارد...)
(بیاد نبرید می خواهیم به این نتیجه برسیم که ذهن نمی تواند خدا را آنگونه که هست بشناسد)